پساوند ظرف. شمس قیس گوید: دال و الف و نونی است که در اواخر اسماء فایدۀظرفیت دهد، چنانکه قلمدان و نمکدان و آبدان. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 175). رجوع به ’دان’ شود
پساوند ظرف. شمس قیس گوید: دال و الف و نونی است که در اواخر اسماء فایدۀظرفیت دهد، چنانکه قلمدان و نمکدان و آبدان. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 175). رجوع به ’دان’ شود
حرف عله است هنگامی که ساکن باشد و حرکت حرف پیش از آن هم جنس وی باشد، پس هر حرف مد حرف لین است نه بعکس و الف همواره حرف مد است. و واو و یاء گاهی حرف مد و گاهی حرف لین است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
حرف عله است هنگامی که ساکن باشد و حرکت حرف پیش از آن هم جنس وی باشد، پس هر حرف مد حرف لین است نه بعکس و الف همواره حرف مد است. و واو و یاء گاهی حرف مد و گاهی حرف لین است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
سرفان. سرفه کنان: پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم من باز برفشانم سیم سره به کرف. کسایی مروزی
سرفان. سرفه کنان: پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم من باز برفشانم سیم سره به کرف. کسایی مروزی
موضعی است به بلاد عرب. منسوب به سعد بن زید مناه بن تمیم. و آن در برابر عرمه و بدان سوی دهناء است نزدیک یکی از کوههای دهناء که آنرا حاضر نامند. (معجم البلدان)
موضعی است به بلاد عرب. منسوب به سعد بن زید مناه بن تمیم. و آن در برابر عرمه و بدان سوی دهناء است نزدیک یکی از کوههای دهناء که آنرا حاضر نامند. (معجم البلدان)
یکی از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر حرف ساکن (غیر حرف مد و لین) که ماقبل روی ّ باشد آنرا حرف قید خوانند. و حرف قید ده است: ’ب’ چنانکه ابر و گبر. ’خ’ چنانکه بخت و رخت. ’ر’ چنانکه سرد و زرد. ’ز’ چنانکه دزد و مزد. ’س’ چنانکه مست و دست. ’ش’ چنانکه دشت و تشت. ’غ’ چنانکه نغز و مغز. ’ف’ چنانکه رفت و گفت. ’ن’ چنانکه بند و کمند. ’ه’چنانکه مهر و چهر. و اگر بناء قافیت بر کلمات عربی نهند و پیش از روی ّ واوی مفتوح ماقبل یا یائی مفتوح ماقبل افتد چنانکه اوس و قوس و فردوس و چنانکه قیس و کیس و اویس آن واو و یاء هم حرف قید باشد. و واو مفتوح ماقبل در پارسی جز ’نوک’ نیافتم که آن تیزی سر سنان و سر قلم باشد. و یاء مفتوح ماقبل جز ’پیک’ ندیدم. و بهیچ حال حرف ردف را با حرف قید نشاید آمیخت. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 194). رجوع به قید شود
یکی از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر حرف ساکن (غیر حرف مد و لین) که ماقبل رَوی ّ باشد آنرا حرف قید خوانند. و حرف قید ده است: ’ب’ چنانکه ابر و گبر. ’خ’ چنانکه بخت و رخت. ’ر’ چنانکه سرد و زرد. ’ز’ چنانکه دزد و مزد. ’س’ چنانکه مست و دست. ’ش’ چنانکه دشت و تشت. ’غ’ چنانکه نغز و مغز. ’ف’ چنانکه رفت و گفت. ’ن’ چنانکه بند و کمند. ’ه’چنانکه مهر و چهر. و اگر بناء قافیت بر کلمات عربی نهند و پیش از رَوی ّ واوی مفتوح ماقبل یا یائی مفتوح ماقبل افتد چنانکه اوس و قوس و فردوس و چنانکه قیس و کیس و اویس آن واو و یاء هم حرف قید باشد. و واو مفتوح ماقبل در پارسی جز ’نوک’ نیافتم که آن تیزی سر سنان و سر قلم باشد. و یاء مفتوح ماقبل جز ’پیک’ ندیدم. و بهیچ حال حرف ردف را با حرف قید نشاید آمیخت. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 194). رجوع به قید شود
از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر الف و واو و یاء که ماقبل روی ّ باشد آنرا ردف خوانند و آن قافیت را مردف خوانند بسکون راء، بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور همچنانکه ماقبل الف ابداً مفتوح باشد و ضمه ماقبل واو در لغت پارسی دو گونه بود مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه حور و سور و ملینه چنانکه ضمۀ روز و یوز، و همچنین کسرۀ ماقبل یاء دو گونه باشد مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه کسرۀ نیل و زنجبیل و ملینه چنانکه کسرۀ دیر و پریر و متقدمان شعراء متحرک بضمۀ مشبعه را مرفوع معروف خوانده اند و متحرک بضمۀ ملینه را مرفوع مجهول و همچنین متحرک بکسرۀ مشبعه را مکسور معروف و بکسرۀ ملینه را مکسور مجهول. و هر حرف ساکن غیر حروف مد و لین که ماقبل روی ّ افتد آنرا حرف قید خوانند. و چون ماقبل حرف قید یکی از حروف مد و لین افتد حرف قید را در آن موضع ردف زاید خوانند و ماقبل آنرا ردف اصلی. و چون این مقدمات معلوم شدشعر مردف دو قسم است: مردف به حرف ردف و مردف به کلمه ردیف. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 190)
از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر الف و واو و یاء که ماقبل رَوی ّ باشد آنرا ردف خوانند و آن قافیت را مُرْدَف خوانند بسکون راء، بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور همچنانکه ماقبل الف ابداً مفتوح باشد و ضمه ماقبل واو در لغت پارسی دو گونه بود مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه حور و سور و ملینه چنانکه ضمۀ روز و یوز، و همچنین کسرۀ ماقبل یاء دو گونه باشد مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه کسرۀ نیل و زنجبیل و ملینه چنانکه کسرۀ دیر و پریر و متقدمان شعراء متحرک بضمۀ مشبعه را مرفوع معروف خوانده اند و متحرک بضمۀ ملینه را مرفوع مجهول و همچنین متحرک بکسرۀ مشبعه را مکسور معروف و بکسرۀ ملینه را مکسور مجهول. و هر حرف ساکن غیر حروف مد و لین که ماقبل رَوی ّ افتد آنرا حرف قید خوانند. و چون ماقبل حرف قید یکی از حروف مد و لین افتد حرف قید را در آن موضع ردف زاید خوانند و ماقبل آنرا ردف اصلی. و چون این مقدمات معلوم شدشعر مُرْدَف دو قسم است: مردف به حرف ردف و مردف به کلمه ردیف. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 190)