جدول جو
جدول جو

معنی حرف سرد - جستجوی لغت در جدول جو

حرف سرد
(حَ فِ سَ)
حرف خشک. (مجموعۀ مترادفات ص 209). سخن از روی بی علاقگی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

محلی در خانۀ پادشاهان و بزرگان که جایگاه اقامت زنان و دختران بوده است، اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
(حَ فِظَ)
پساوند ظرف. شمس قیس گوید: دال و الف و نونی است که در اواخر اسماء فایدۀظرفیت دهد، چنانکه قلمدان و نمکدان و آبدان. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 175). رجوع به ’دان’ شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ مَدد)
حرف عله است هنگامی که ساکن باشد و حرکت حرف پیش از آن هم جنس وی باشد، پس هر حرف مد حرف لین است نه بعکس و الف همواره حرف مد است. و واو و یاء گاهی حرف مد و گاهی حرف لین است. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ جَرر)
حرف اضافه. پرپزیشن. پرپزیسیون. رجوع به حروف جاره شود
لغت نامه دهخدا
(سُ سُ)
سرفان. سرفه کنان:
پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت
بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف
زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم
من باز برفشانم سیم سره به کرف.
کسایی مروزی
لغت نامه دهخدا
(حَ فَ رُ سَ)
موضعی است به بلاد عرب. منسوب به سعد بن زید مناه بن تمیم. و آن در برابر عرمه و بدان سوی دهناء است نزدیک یکی از کوههای دهناء که آنرا حاضر نامند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ عَ دَ)
شمس قیس آنرا چنین نامیده است: و آن حرفی است که عدد اصلی را به عدد ترتیبی بدل سازد. رجوع به حرف ترتیب شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ قَ / قِ)
یکی از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر حرف ساکن (غیر حرف مد و لین) که ماقبل روی ّ باشد آنرا حرف قید خوانند. و حرف قید ده است: ’ب’ چنانکه ابر و گبر. ’خ’ چنانکه بخت و رخت. ’ر’ چنانکه سرد و زرد. ’ز’ چنانکه دزد و مزد. ’س’ چنانکه مست و دست. ’ش’ چنانکه دشت و تشت. ’غ’ چنانکه نغز و مغز. ’ف’ چنانکه رفت و گفت. ’ن’ چنانکه بند و کمند. ’ه’چنانکه مهر و چهر. و اگر بناء قافیت بر کلمات عربی نهند و پیش از روی ّ واوی مفتوح ماقبل یا یائی مفتوح ماقبل افتد چنانکه اوس و قوس و فردوس و چنانکه قیس و کیس و اویس آن واو و یاء هم حرف قید باشد. و واو مفتوح ماقبل در پارسی جز ’نوک’ نیافتم که آن تیزی سر سنان و سر قلم باشد. و یاء مفتوح ماقبل جز ’پیک’ ندیدم. و بهیچ حال حرف ردف را با حرف قید نشاید آمیخت. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 194). رجوع به قید شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ مُ رَ)
رجوع به حروف مفرده شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ چَ رَ)
حرف پوچ. حرف بی معنی. چرند و پرند. رجوع به چرند شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ رَ)
حرف زجر. حرف منع. در زبان عرب مانند کلا. رجوع به حرف (اصطلاح نحو) و به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ رِ)
از حروف قافیه است. شمس قیس گوید: هر الف و واو و یاء که ماقبل روی ّ باشد آنرا ردف خوانند و آن قافیت را مردف خوانند بسکون راء، بشرط آنکه ماقبل واو مضموم باشد و ماقبل یاء مکسور همچنانکه ماقبل الف ابداً مفتوح باشد و ضمه ماقبل واو در لغت پارسی دو گونه بود مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه حور و سور و ملینه چنانکه ضمۀ روز و یوز، و همچنین کسرۀ ماقبل یاء دو گونه باشد مشبعه و ملینه، مشبعه چنانکه کسرۀ نیل و زنجبیل و ملینه چنانکه کسرۀ دیر و پریر و متقدمان شعراء متحرک بضمۀ مشبعه را مرفوع معروف خوانده اند و متحرک بضمۀ ملینه را مرفوع مجهول و همچنین متحرک بکسرۀ مشبعه را مکسور معروف و بکسرۀ ملینه را مکسور مجهول. و هر حرف ساکن غیر حروف مد و لین که ماقبل روی ّ افتد آنرا حرف قید خوانند. و چون ماقبل حرف قید یکی از حروف مد و لین افتد حرف قید را در آن موضع ردف زاید خوانند و ماقبل آنرا ردف اصلی. و چون این مقدمات معلوم شدشعر مردف دو قسم است: مردف به حرف ردف و مردف به کلمه ردیف. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 190)
لغت نامه دهخدا
(حَ فِ سَ)
حرف سرد. (مجموعۀ مترادفات ص 209)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حرم سرا
تصویر حرم سرا
پرده سرا
فرهنگ واژه فارسی سره
اندرون، اندرونی، حرم، حرم خانه، سرای، شبستان، فغستان، مشکو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی درحومه ی منطقه ی شیرگاه، روی تاق چوبی، لب پرتگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
حرف اضافه، گوشتخوٰاران
دیکشنری اردو به فارسی